۲۹ بهمن,جشن اسفندگان گرامی باد
روز سپندارمزد و اسفند ماه,پنجمین روز از اسفندماه از سالنمای زردشتیان در روز 29 بهمن برگزار می شود.
سپندارمزد,فرشته پاسبان زمین و حامی زنان درستکار و پارسا می باشد.این روز را می توان روز زنان دانست.سپندارمزد,نگهبان زمین است و زمین نماد باروری است.بنابراین زن از دیدگاه ایرانیان باستان با نماد زمین برابر دانسته شده و قابل احترام می باشد.
این روز بر همه بانوان و دوشیزگان میهن فرخنده باد
دوستان گرامی و آنهایی که با شاهنامه آشنا هستند می دانند که یکی از غم بارترین داستانهای شاه نامه داستان ایرج است.نمی دانم چرا هر بار که می خوانمش دلم بسیار میگیرد.همچنانکه مرگ سهراب به دست رستم,سوگ سیاوش جوان و ... دلم را به درد می آورد..
شاه نامه خوانی
کشته شدن ایرج را بخوانید و بشنوید
روزی هوشنگ با یک صد تن از یاران به کوه رفت.ماری عظیم به سوی او و یارانش فراز آمد.هوشنگ سنگی به سوی مار پرتاب کرد.سنگ بر سنگ آمد و از برخورد دو سنگ آتش پدیدار گشت و مار بسوخت.پدید آمدن آتش را جشن گرفتند و آن را سده نامیدند.
در این اسطوره,ظاهرا هوشنگ نماد آفریننده است و مار نیز نماد تاریکی و آشفتگی آغازین و صخره ای که سنگ بر آن فرود می آید,نمادی است برای آسمان.(آسمان در اوستا به معنای سنگ است) با پرتاب سنگ بر سنگ آتش ,یعنی خورشید,پدید می آید و مار ,یعنی تاریکی و آشفتگی از میان بر می خیزد.
این جشن را به هنگام شب برگزار می کردند.همگان به صحرا می رفتند و کوهه هایی از بوته ها فراهم می ساختند و آنها را بر می افروختند و شادی و پایکوبی می کردند و معتقد بودند که این آتش بازمانده سرما را نابود می کند.گردآوری این بوته ها فریضه ای عمومی شمرده می شد و بزرگان و مالداران,کسانی را اجیر می کردند تا به جای ایشان بوته گرد آورند.
در جشن سده,سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین می فروختند و صورتکها بر چهره می زدند و چنگ و چغانه برمی گرفتند و به شب,در شهر چراغها می کردند.
اگر قول بیرونی را بپذیریم,این جشن تنها از دوره اردشیر بابکان یعنی قرن سوم مسیحی,در عداد اعیاد رسمی درآمده,سپس با آیین زردشتی درآمیخته و سپس صورت جشن ملی یافته و تا قرنها پس از اسلام دوام آورده است.این نظر بسیار محتمل است زیرا دوره اشکانی و ساسانی دوره درآمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی در ایران است.
جشن سده,با سپری شدن چهل روز از زمستان برگزار می شود.این جشن دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد و به اعتقادات عوام,با به سر رسیدن این چله,زمین دزدانه نفس می کشد...
برگرفته از گوشه هایی از کتاب جستاری در فرهنگ ایران - دکتر مهرداد بهار
این آیین کهن بر همه ایرانیان فرخنده باد
دست و پایی می توان زد بند اگر بر دست و پاست
وای بر حال گرفتاری که بندش بر دل است