که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم
بی تو آری غزل سایه ندارد لطفی
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم...
بخشی از شعر استاد هوشنگ ابتهاج در وصف استاد لطفی.