روزی هوشنگ با یک صد تن از یاران به کوه رفت.ماری عظیم به سوی او و یارانش فراز آمد.هوشنگ سنگی به سوی مار پرتاب کرد.سنگ بر سنگ آمد و از برخورد دو سنگ آتش پدیدار گشت و مار بسوخت.پدید آمدن آتش را جشن گرفتند و آن را سده نامیدند.
در این اسطوره,ظاهرا هوشنگ نماد آفریننده است و مار نیز نماد تاریکی و آشفتگی آغازین و صخره ای که سنگ بر آن فرود می آید,نمادی است برای آسمان.(آسمان در اوستا به معنای سنگ است) با پرتاب سنگ بر سنگ آتش ,یعنی خورشید,پدید می آید و مار ,یعنی تاریکی و آشفتگی از میان بر می خیزد.
این جشن را به هنگام شب برگزار می کردند.همگان به صحرا می رفتند و کوهه هایی از بوته ها فراهم می ساختند و آنها را بر می افروختند و شادی و پایکوبی می کردند و معتقد بودند که این آتش بازمانده سرما را نابود می کند.گردآوری این بوته ها فریضه ای عمومی شمرده می شد و بزرگان و مالداران,کسانی را اجیر می کردند تا به جای ایشان بوته گرد آورند.
در جشن سده,سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین می فروختند و صورتکها بر چهره می زدند و چنگ و چغانه برمی گرفتند و به شب,در شهر چراغها می کردند.
اگر قول بیرونی را بپذیریم,این جشن تنها از دوره اردشیر بابکان یعنی قرن سوم مسیحی,در عداد اعیاد رسمی درآمده,سپس با آیین زردشتی درآمیخته و سپس صورت جشن ملی یافته و تا قرنها پس از اسلام دوام آورده است.این نظر بسیار محتمل است زیرا دوره اشکانی و ساسانی دوره درآمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی در ایران است.
جشن سده,با سپری شدن چهل روز از زمستان برگزار می شود.این جشن دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد و به اعتقادات عوام,با به سر رسیدن این چله,زمین دزدانه نفس می کشد...
برگرفته از گوشه هایی از کتاب جستاری در فرهنگ ایران - دکتر مهرداد بهار
این آیین کهن بر همه ایرانیان فرخنده باد
دست و پایی می توان زد بند اگر بر دست و پاست
وای بر حال گرفتاری که بندش بر دل است
تمثیلی زیبا بود همیشه شاد باشی بانوی شرقی
همیشه می پرسیدم فریماه یعنی چی
میگفت یعنی فر ماه ....................