گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

سرزمینم ایران بزرگ

پزشکی در شاه نامه-نشستی با دکتر محمد حسین طوسی وند رییس بنیاد فردوسی

آقای دکتر محمد حسین طوسی وند,رییس بنیاد فردوسی و از مفاخر ایران در اروپا می باشند.ایشان متولد سال 1315 استان خراسان,روستای پاژ,روستای محل تولد فردوسی بزرگ هستند.دکتر طوسی وند,پزشک متعهد ایرانی تحصیلات خود را در رشته پزشکی در آلمان به پایان رسانیده و در همانجا به تدرسی در دانشگاه مشغول شدند.بالاترین نشان علمی و افتخار دولت فدرال آلمان را در سال 2002 به خود اختصاص دادند و در سال 2008,کاندید دریافت جایزه نوبل در بخش انسان دوستی بوده اند.بنیان گذار بنیاد فردوسی در ایران در سال 1384 و با هزینه شخصی خویش بنیاد فردوسی شاخه طوس را هم فعال کرده اند.شهروند افتخاری شهر سن پطرزبورگ کشور روسیه,پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی,به دلیل تلاشهای انسان دوستانه خود بوده اند.25 سال خدمتهای انسان دوستانه ایشان از جمله:

کمک رسانی و وارد کردن لوازم و تجهیزات پزشکی از آلمان به ایران پس از زلزله های بیرجند و بم و برپا کردن خانه های بهداشت در آن شهرها.

ساخت یک بیمارستان پس از زلزله در ترکیه.

کمک رسانی به زلزله زدگان آلمان.

کمک رسانی به آسیب دیدگان کوزوو و بوسنی و هرزگوین با همکاری جمعیت مادر ترزا.

کمک به کشور موزامبیک.

کمک به محرومان جنگ 33 روزه لبنان.

امداد رسانی به زلزله زدگان جنوب ایتالیا و کشمیر پاکستان.

سه نوبت کمک رسانی به کشور افغانستان و موارد دیگر تقدیر و تشکر بسیاری از کشورهای دنیا را از ایشان به همراه داشته است.

دکتر طوسی وند,مبتکر جراحی میکروسکوپی در ایران,از سالهای 1975 تا 1979 در کنگره پزشکی جراحان ایران هم شایسته تقدیر بوده اند.

آرتروز,بیماری قرن امروز,تغذیه سالمندان از نظر پزشکی,پزشکی سنتی در ایران زمین  و مقایسه آن با طب چینی و یونانی,ترموتالوژی یا خون ریزیهای مغزی در سوانح اتومبل رانی, پزشکی ورزشی و سوانح مربوط به آن از جمله مقاله های تخصصی ایشان در زمینه پزشکی می باشد که در کنفرانسهای بین المللی بارها مطرح گردیده است.همچنین یکی از 12 مورد خونریزیهای خود به خود داخلی توسط آقای دکتر طوسی وند بررسی و به ثبت جهانی رسیده است.با افتخار, از ایشان بخشی از مقاله های شاه نامه پژوهی نیز به چشم می خورد که مقام زن در شاه نامه,چرا شاه نامه سروده شد,سزارین یا زایمان رستمینه,وامداری ملت ایران به فردوسی,پیشینه 11 هزار ساله ایرانیان بر پایه شاه نامه,پزشکی در شاه نامه که در ویژه نامه های روزنامه همشهری و وطن امروز به چاپ رسیده است ,که از آن جمله اند.

نشست دوست داران ادب و فرهنگ ایران,در سرای اهل قلم با سخنرانی آقای دکتر محمد حسین طوسی وند در زمینه پزشکی در شاه نامه آغاز و موارد بسیاری مورد بررسی قرار گرفت که در ذیل به توضیح برخی از آنها می پردازم.

پزشکی  نخستین بار,در هزاره نهم کهن خویش,در زمان پادشاهی برادر یا فرزند تهمورث دیوبند آورده شده است.جمشید که فره ایزدی داشت بهداشت را به مردم آموخت که فردوسی میگوید:

چو بان و چو کافور و چون مشک ناب             چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب

پزشکی و درمان هر دردمند                         در تن درستی و راه گزند

در بند هفتم وندیداد,اهورا مزدا چنین می گوید:

من به جمشید دو ابزار دادم.یکی آهورا و دیگری شوارا.مفهوم آهور همان اهورا است و شوارا به معنای بزرگی و برتریست.که جمشید برای این دو و راه درمانی که برای دردها یافته بود به خود غره شد

بزرگی و دیهیم و شاهی مراست                   که گوید که جز من کسی پادشاست

به دارو و درمان جهان گشت راست               که بیماری و مرگ کس را نکاست

جز از من که برداشت مرگ از کسی              وگر بر زمین شاه باشد کسی

گر ایدون که دانی که من کردم این                 مرا خوانده باید جهان آفرین

به گمان فردوسی و منابع خدای نامه ها,پزشکی ایران به هزاره نهم کهن آغاز می گردد و طبق نظریه فردوسی در آن روزگاران صنعت گلاب گیری و ترکیب شراب و علف کانابیس(بنگ) در بیهوش نمودن بیماران و اعمال جراحی استفاده می شده است.که این مورد به وضوح در زایمان رودابه به چشم میخورد.

بیاور یکی خنجر آبگون                           یکی مرد برنا دل و پرفنون

نخستین به می ماه را مست کن                   زدل بیم و اندیشه را پست کن

تو بنگر که برنا دل افسون کند                    ز پهلوی او بچه بیرون کند

  شکافد تهی گاه سرو سهی                      نماند مر او را زدرد آگهی

یکی بچه شیر بیرون کشد                        همه پهلوی ماه در خون کند

وزو پس بدوزد همی گرد چاک                  زدل دور کن بیم و اندیشه باک

سپس میگوید:

گیاهی که گویمت با شیر و مشک               بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بسای و بیالای بر خستگیش                      تو بینمی همان دم همی رستگیش

بیامد یکی موبدی چیره دست                     مرآن ماه رخ را به می کرد مست

شکافید بی درد پهلوی ماه                         بتابید مر بچه را سر ز راه

نکته ای که در این بیتهای زیبا قابل بررسی  و یادآوریست این است که:این نوع زایمان که دلایل پزشکی مختلفی دارد و به غلط سزارین نام گرفته در حقیقت زایمان رستمی یا رستمینه است که به غلط از هزارو هفتصد میلادی در کتابهای اروپاییان آمده است.جولیو سزار,در قرن اول میلادی متولد میشود و مادرش سی سال پس از او می میرد.و بر اساس اسنادی که از تشریح پیکر این زن بر جای مانده هیچگونه جای بریدگی یا برش بر روی شکم مادر سزار دیده نشده است.آنچه که شواهد و مستندات تاریخی نشان میدهد و اروپاییان بر آن اذعان دارند دورانیست که مادران بارداری که می مردند و یا در جنگها کشته می شدند شکم آنها را می شکافتند و اگر فرزند آنها زنده بود بیرون می کشیدند و جز این,علم بیرون کشیدن جنین را به طریق پزشکی آن نمی دانستند و یک قیصر روم در حدود 700 سال پیش از میلاد آن را به صورت قانون درآورده بود.مدرکی مستدل تر و قابل استناد تر از توضیح فردوسی در تعریف زایمان رستمی در دست نیست.و نشان دهنده این است که ایرانیان از هزاره های دور این سبک جراحی را کشف و به آن عمل می کردند.و این در حالیست که این پیشینه پزشکی که اروپاییان از آن یاد می کنند مربوط به 1900 سال پیش است .دکتر طوسی وند در سمیناری در برلین بر اینکه نام این زایمان را باید از سزارین به رستمینه تغییر داد با پزشکان آلمانی به بحث نشسته و این مورد را به اثبات رسانیده اند.

پزشکی در ایران باستان معمولا با کلمه عنقا,سیمرغ یا سینا بوجود آمده و بررسی شده است.در دورانهای بسیار قدیم,حتا در دورانهای پیشدادیان و یا پیش از آنها که تاریخ درستی از آنها در دست نیست.اما زمان دقیق تر که این مقوله را بیشتر ثابت میکند به زمان ظهور حضرت زرتشت برمی گردد.به طور کلی ما از سه هزار تا سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد در ایران پزشک داشته ایم.

به نگاه اوستا فریدون نخستین پزشک ایران زمین است ولی از دیدگاه پارسیان هند,سینای پزشک حدود صد سال پس از ظهور زرتشت می زیسته است و او نخستین پزشک ایران است.عده ای او را به سیمرغ  یا عنقا تشبیه کرده اند.می توان گفت سیمرغی که در بسیاری از داستانهای شاه نامه آمده است همان دانای حکیم ایرانیان است که به او نام سینا داده اند و شگفت اینکه بوعلی سینا هم که بزرگترین پزشک قرن 12 میلادی بوده و حدود هفتصد سال کتابهای او و رازی در دانشگاه های اروپا تدریس میشد به نام سینا شناخته شده است.سینا یک مفهوم بزرگ در پزشکی ایرانیان دارد.سینای حکیم و یا فریدون به دید اوستا,به خاصیت گیاهان دارویی که در ایران می رویید - هنوز هم به لحاظ ماده دارویی در تمام دنیا همانندی ندارند به دلیل خاک حاصلخیز ایران- پی برد.برای تسکین دردها از مرفین و تریاک استفاده می شده است.پزشکان ایرانی دوران کهن,از بیماریهای روحی و روانی هم اطلاع داشته اند.فردوسی در نامه شاهان خویش,به دستاوردهای پزشکی ایرانیان در زمانهای کهن اشاره کرده که در آن روزگاران پزشکان به علم تغذیه,بیهوشی,جراحی و به خصوص شناخت بیماریهای داخلی از رنگ رخسار,زبان,نبض و ادرار و تبایع چهار گانه (گرمی,سردی,خشکی و تری) که هر کدام از همان چهار عنصر اصلی و مقدس نزد ایرانیان یعنی آتش,آب,باد و خاک نشات گرفته است,پی برده بودند.

در جای جای شاه نامه از سینای حکیم,سیمرغ,برای مشکلات پزشکی کمک گرفته میشود.در کتاب تمدن زرتشتیان در باب پزشکی چنین آمده است:

اساسی ترین شرط پرداختن به حرفه پزشکی آن است که پزشک اهل مطالعه باشد.خوش حافظه,علاقمند به حرفه پزشکی,با بار فراوان اندوخته علمی و عملی,او باید به گفتار بیمارانش گوش فرا دهد,از درد بیمار متاثر گردد,از اندامهای بدن او آگاهی داشته باشد و آگاهانه به درمان بپردازد و سرانجام به شرافت حرفه پزشکی خویش مومن باشد و به عقیده آقای دکتر,درمانگر باشد نه درمان فروش!!..

در دوران هخامنشیان سه نوع پزشک داشتیم:1-پزشک با دارو(داروهای گیاهی) 2- پزشک با چاقو(جراح) 3-پزشک با حرف و موعظه(اغلب موبدان زرتشتی بودند).

بنا بر شواهد به دست آمده چند تن از ایرانیان به واسطه الهام درونی,در زمان زاده شدن عیسی مسیح از ری و کاشان به بیت المقدس می روند و سر زایمان حاضر میشوند.این مدرک را می توانید هم در تورات و هم در انجیل مطالعه کنید.اگر به رضائیه بروید و از ارمنیها نشانی بخواهید قبر آن پزشکان ایرانی را نشان می دهند.

اولین کنگره سراسری جهان پزشکی,در هزارو چهارصد سال پیش در گندی شاپور(جندی شاپور) اهواز کنونی,برگزار شد.پزشکان این کنگره پزشکان رومی مسیحی,ایرانی,هندی و میان رودی بودند.در آن زمان ایران,بزرگترین امپراطوری فراگستر دنیا را داشت که از چین و از رود سند گرفته تا شاخ آفریقا جزو امپراطوری بزرگ ایرانیان بود.بنابراین ایرانیان در انواع علوم سرآمد بودند و حرفی برای گفتن داشتند.هزار سال پیش در قرن سوم و چهارم,پزشکان ایرانی بزرگی بودند که دانشجویان فرنگ به پای درسشان زانو می زدند.در کتاب مدیکوس در جلد دوم آن آمده است که دانشجویان انگلیسی در اصفهان پای تشریح آناتومی بوعلی سینا و یا رازی می نشسته اند.

سرلویت الگوت,تاریخ نویس پزشکی انگلیسی ست که مدتی پیش از دنیا رفته درباره پزشکی ایرانیان چنین نوشته است:

جای شادمانیست که پایه گذاری علم پزشکی نزد ایرانیان با شیوه های صورت گرفته پایه های علم پزشکی امروزی است.او می گوید تجربه پزشکی ایرانیان در دل کوهپایه های ایران لازم به تحقیق و تفحص است و جنبه های بسیار جالبی را داراست.او اشاره میکند به اینکه با شروع تاریخ,ساکنین میان رودیان چون آشوریان و کلدانیان و بابلیان نکته های مهمی از علم و تجربه های پزشکی ایرانیان همسایه را گرفتند و گسترش دادند.سپس مادها و پارسیان آریایی ,این نواحی را فتح کرده و اطلاعات پزشکی زمان آن روز را دوباره گسترش داده و تکمیل کردند.در دوران هخامنشی به واسطه آزاد اندیشی ایرانیان همه دانشجویان علم به خصوص پزشکان در پناه شاهنشاه ایران حمایت میشدند.نمونه آن جالینوس است که مدت زیادی در ایران بود .ایرانیان در 2500 سال پیش تربیت متخصص را اولویت علم پزشکی می دانستند.برای نمونه داریوش به ساتراپ مصری خود در باب پزشکی توصیه میکند که متخصص تربیت کنند.اسناد بسیاری گواه بر وجود پزشکی تخصصی در ایران کهن است که یکی از آن نمونه ها جمجمه جراحی شده در شهر سوخته سیستان و یا چشم مصنوعی است.

سرلویت در ادامه می نویسد:حدود هفتصد سال پیش از میلاد,ما نشانه هایی از یک فرهنگ برجسته به خصوص پزشکی در یونان باستان نداشتیم.از طرفی دیگر مقارن 600 پیش از میلاد,ایرانیان در امور پزشکی بسیار پیشرفته تر از یونان بودند اما چگونه است که دویست سال بعد یعنی مقارن 400 پیش از میلاد می بینیم که علم پزشکی در یونان چنان جهشی می کند که بقراط که بیشتر رساله های خود را از علم پزشکی آن روز ایران بهره گرفته است,رساله معروف خویش را به رشته تحریر درمی آورد و پدر طب و پزشکی لقب می گیرد؟!..به نظر می رسد تاریخ نگاران یونانی و اروپائیان بعدها,اصالت تاریخ نویسی را رعایت نکرده اند و دستخوش احساسات ملی گرایانه و مغرب زمینی خویش گردیده اند و حتا ایرانیان را بربر خوانده اند.به زحمت می توان باور کرد که در طول دو قرن,بدون یادگیری از دیگران یعنی ایرانیان,هندیان,مصریان و میان رودیان,یونانیان بتوانند چنین جهش علمی فاحشی را از آن خود کرده باشند.از آن گذشته ,کاملا مشهود است که شیوه نگارش بقراط یک شیوه کاملا جدید است و مشابه آن در یونان پیش از آن وجود نداشته است.همچنین در نوشته های او,اسامی بسیاری از اندامهای بدن از نامهای ایرانی و هندی گرفته شده و بقیه اسامی هم بی کم و کاست بابلی هستند.حتا خود یونانیها متوجه شده اند که فرضیه تبایع چهارگانه بقراط,"آب,آتش,خاک و هوا"ساخته و پرداخته دست ایرانیان است.فردوسی در این باره می گوید:

از آغاز باید که دانی درست                          سرمایه گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز,چیز آفرید                         بدان تا توانایی آمد پدید

یکی آتشی بر شده تابناک                             میان آب و باد بر تیره خاک

چو این چهار عنصر به جای آمدند                  ز بهر سپنجی سرای آمدند

...

در همین زمینه کتاب بیست جلدی از امیر مهدی بدیع به نام "یونانیان و بربرها"  انتشارات طوس ,تحقیقات مفصلی درباره ایران است که پیشنهاد می شود حتما خوانده شود.امیر مهدی بدیع,به پشتوانه همه مدارکی که در دانشگاه ها و کتابخانه های قدیمی فرانسه و ایتالیا بوده است این تحقیق را به یادگار گذاشته است.  

سرلوت میگوید:بدین ترتیب احتمالا ایرانیان را باید نجد نظریات فلسفی پزشکی دانست که یونانیان,سیستمهای فلسفی و درمانی خویش را بر آن بنا نهاده اند.دور از منطق نخواهد بود اگر بگوئیم ایرانیان,مبانی پزشکی را که امروز به نام طب یونان جا افتاده است به آنها آموختند.

در اینجا به صورت فهرست وار به پزشکی در شاه نامه اشاره می کنیم:

1- نوش دارو(پادزهر)

2- گیاهان دارویی در معالجه و سقط جنین

3- استفاده از قطره گیاهی برای روشن کردن چشم که نمونه آن در داستان کیکاووس در مازندران آمده است.

4- بازو بند سلامتی یا مهر التیام

5- داروی هوش بر در هنگام عمل جراحی

6 – مشاوره های پزشکی در زمانهای قباد و انوشیروان

7- تاکید بر شرح وقایع بیماری

هر آنکس که پوشید راز از پزشک                  زمژگان فرو ریخت خونین سرشک

8- ورزش و تن درستی

ز نیرو بود مرد را راستی                          ز سستی کژی آید و کاستی

9- پرهیز از پرخوری

نباشد فراوان خورش تن درست                   بزرگ آنکه او تن درستی بجست

10- پرهیز از الکل

کسی کو خورد داروی بیهشی                     نباید گزیدن به جز خاموشی

11- پرهیز از زیاده روی در امور جنسی

چو افزون شود ,کاهش افزون بود                ز سستی تن مرد بی جان بود

12- بیماریهای ژنتیکی

که فردوسی بسیار زیبا آن را بررسی کرده و از کلمه زیبای سرشت برای آن استفاده میکند.

درختی که تلخ است وی را سرشت              گرش بر نشانی به باغ بهشت

ور از جوی خلدش به هنگام آب                  برآن خنجبین ریزی و شهد ناب

سرانجام گوهر به بار آورد                         همان میوه تلخ بار آورد.

برگرفته از سخنرانی دکتر محمد حسین طوسی وند- پاینده باشید و سرفراز

 

  

گرد فراموشی بر میراث 15 هزار ساله ایران

غار باستانی پیده,طویله گوسفندان و خفاش ها شد

غار "پیده" در لالی خوزستان 15 هزار سال قدمت دارد.این غار,به عنوان نخستین سکونتگاه های انسان در دوره پارینه سنگی,اکنون تبدیل به آخور گوسفندان عشایر بومی در منطقه شده است.

ابزارهای سنگی مانند تبر,نیزه و چاقویی که به موجب اسناد موجود,قدمت آن 15 هزار سال تخمین زده شده , و نخستین پارچه دستباف ایرانی در همین غار پیدا شده است.در بهار 1949,پروفسور گیرشمن,نخستین بار در ایران بقایایی از انسان عهد هزاره چهاردهم پیش از میلاد را در حفاری غاری در "تنگه پیده" در کوه های بختیاری,واقع در اطراف لالی کشف کرد.انسان آن زمان نوعی ظرف سفالین ناهموار را که به طور ناقص پخته بود به کار می برد و ابزارهای ابتدایی شکار را هم ساخته بود.پروفسور گیرشمن,پس از یکسری حفاری در مسجد سلیمان و حوالی آن,در 25 کیلومتری منطقه لالی در محلی به نام پیده به غاری برخورد کرد که در آن افرادی ,بیش از 15 هزار سال پیش از میلاد مسیح در آنجا سکونت داشتند.اسکلت های آنان روی هم انباشته شده بود و به احتمال قوی,قومی که در نزدیکی غار پیده لالی و در آن سکونت داشتند,از اقوام آریایی ایرانی الاصل بودند که در زمان های گذشته به صورت پراکنده و عشیره ای در این سرزمین پهناور می زیستند.

حال پرسش من به عنوان یک ایرانی که به گذشته خویش می بالد از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری این است که چرا برای ثبت و نگهداری این غار با چنین قدمت تاریخی ای که اسناد جغرافیایی و تاریخی آن نیز موجود است و می تواند آغاز زندگی بشر را به تصویر بکشد هیچ اقدامی نمی کند؟!!!! آیا باید به سوگ همه داشته های این سرزمین نشست و منتظر ماند تا قومی دیگر از راه برسند و کاری را با تکه دیگری از این خاک کنند همانند همانی که برخی از اعراب با خلیج همیشه پارس  کردند؟!! ..  

زیگورات چغازنبیل تبلور معماری مقدس

بناهای مقدس بر مبنای فلسفه‌ای که از اعتقاد آدمیان برمی‌خیزد، ساخته می‌شوند. زیگورات چغازنبیل از همین دست بناهای مقدس است که عناصر تفکر آمیخته با تقدس در آن دیده می‌شوند.زیگورات چغازنبیل بنایی است چندطبقه و به صورت مربع که طبقه اول آن از طبقات بالایی بزرگتر و وسیعتر است. اطراف این بنای مربع شکل، حصارهای دایره‌‌ای وجود دارند که تداعی کننده ترکیب مربع و دایره در وجود این بنای مقدسند. از این لحاظ، زیگورات چغازنبیل شبیه به خانه کعبه است. خانه کعبه بنایی سیاه و مربع (مکعب) شکل است که مسلمانان با لباس سفید احرام به دور آن دایره‌وار می‌چرخند.بنای زیگورات‌ها، اهرام، استوپاها، پاگوداها و بناهای «ماندالا» شکل که همگی از بناهای مقدس به شمار می‌روند، از یک فلسفه همانند پیروی می‌کنند. در همه این‌ بناها، ساختمان‌هایی بلند از زمین به سوی آسمان و از فرش به سوی عرش می‌روند که به نوعی تداعی‌گر کوه هستند و همه آن‌ها فضای مقدسی هستند که تصور می‌شده در مرکز عالم قرار گرفته‌اند.بنا به اعتقادات اسلامی، در «مجمع التواریخ و القصص» و مأخذهای دیگر آمده است که سنگ‌های خانه کعبه را فرشتگان از پنج کوه مقدس و حجرالاسود را از بهشت آورده‌اند. از آن پنج کوه نام طور سینا، طور زیتا (زیتون)، کوه جودی و کوه حرا مشخصا آمده است. این کوه‌ها از آن جهت مقدس‌ شمرده شده‌اند که نظرکرده خداوند بودند و پای پیغمبران به آنها رسیده بود: موسی و طور سینا، نوح و کوه جودی، عیسی و کوه زیتا، محمد و کوه حرا. در قاره آسیا و در نزدیکی اولان‌باتور، پایتخت مغولستان کوهی هست که مغول‌ها آن را «بوگدوال» نام گذارده‌اند: به معنای «کوه خدا.در واقع زیگورات‌ها، اهرام، مقابر و بناهای برجی شکل، گنبدها و معابد چندین طبقه بلند، پاگوداها و استوپاها، در همه جا نمادی از کوه و آسمان بودند. این موضوع در سرزمین‌هایی که به طور طبیعی فاقد کوه بودند، بیشتر مشهود است، همانند: بین‌النهرین، مصرسفلی، جنگل‌های مکزیک و پرو.بنای زیگورات چغازنبیل، مربعی شکل است که حصارهای دایره‌ای به دور آن دیده می‌شوند. عدد چهار به عنوان عددی مقدس در معماری: چهار نشان‌دهنده چهار جهت اصلی، چهار فصل سال، اضلاع مربع، بازوان صلیب، چهار عنصر، چهار ستون عالم، چهار منزل قمر، چهار مزاج، چهار بهشت و... است.چهار در عهد قدیم، عددی نمادین است. مثل چهار رودخانه بهشت که صلیبی شکل هستند، چهار بخش زمین و غیره. از دورترین اعصار، حتی اعصار نزدیک به پیش از تاریخ، از چهار برای نشان دادن آنچه مستحکم، ملموس و محسوس است، استفاده می‌شد. چهار به گونه‌ای، رقمی الهی است. در بسیاری از موارد، ‌هاله دور سر حضرت عیسی، چهار پرتو دارد یا به چهار بخش شده است. وجود عدد چهار در معماری مذهبی بسیار مشاهده می‌شود. طرح‌هایی که از بهشت کشیده شده، مربع (مستطیل) شکل و دارای چهار درب هستند. مساجد ایرانی ـ اسلامی گاه چهار ایوانی (در چهار ضلع) هستند. زیگورات معبد چغازنبیل هم دارای چهار درب ورودی است.زیگورات: تشبیه معابد به کوه‌های کیهانی در فرهنگ بابلیان جایگاه خاصی دارد و این ویژگی را در قالب فرم زیگورات‌های آنان می‌توان دید که صعود از آن را رسیدن به قله عالم می‌دانستند. کلمه زیگورات یا زیقورات از فعل آکدی «زقارو» (Zegharoo) به معنای بلند و برافراشته ساختن، گرفته شده است. زیگورات بنایی چند طبقه است که مساحت هر طبقه از طبقه پایینی کوچکتر است؛ بنابراین، نمای هر طرف آن به شکل یک پلکان است. این زیگورات‌ها محل نگهداری مجسمه خدایان و انجام مراسم مذهبی بوده‌اند.زیگورات چغازنبیل: اکنون با توضیحاتی که داده شد و مطالبی که در زیر ارایه می‌شود، درخواهیم یافت که معماری و بنای زیگورات چغازنبیل بر پایه تفکری مقدس شکل گرفته است. مهمترین معبد شهر باستانی دوراونتاش، زیگوراتی است که در مرکز شهر قرار دارد. این زیگورات وقف خدایان «اینشوشیناک» و «ناپیراشا» (گال) شده است. «گیرشمن» بر پایه تجربیات خود و شواهد موجود معتقد بود که این زیگورات در زمان آبادانی پنج طبقه داشته و ارتفاع آن حدود 52 متر بوده که تنها 5/2 طبقه از آن با ارتفاع 23 تا 24 متر پابرجاست.برخلاف زیگورات‌های بین‌النهرین که هر طبقه را روی طبقه قبلی می‌ساختند، در این زیگورات ساخت هر طبقه از سطح زمین آغاز شده است. طبقه اول این زیگورات مربعی شکل و طول هر ضلع آن برابر با 2/102 متر یعنی تقریباً برابر طول یک زمین فوتبال است. جهات گوشه‌‌های زیگورات منطبق با چهار جهت اصلی یعنی شمال، جنوب، شرق و غرب است.معبد اعلی که در بالاترین طبقه زیگورات یعنی طبقه پنجم بوده اکنون از بین رفته است، اما به نظر می‌رسد مجسمه خدایان ناپیراشا و اینشوشیناک در این معبد نگهداری می‌شده. در هنگام خاکبرداری از زیگورات هفتاد آجر نبشته‌دار پیدا شد که روی آنها به زبان ایلامی و اکدی مطالبی بوده که نشان می‌دهد این معبد جایگاه خدایان ناپیراشا و اینشوشیناک بوده است. در وسط هر یک از چهار ضلع زیگورات پلکانی وجود دارد و هر یک از آنها با دروازه‌ای مسدود می‌شده است. این پله‌ها راه صعود به طبقات بالاتر بوده‌اندزیگورات چغازنبیل درون حصارهای دایره‌ای شکل قرار گرفته است. حصار، دیوار و حلقه سنگ‌چین که مکان‌های مقدس را در بر می‌گیرند، جزو کهن‌ترین ساختارهای معماری حرم‌ها به شمار می‌روند.چه عجب بالاخره کسانی پیدا شدند تا از این میراث با ارزش سخن بگویند.این را هم اضافه کنید که آجر چغازنبیل با ابعاد 37 در 37 در 7 سانتی متر ، نیا و جد آجر بافت سنتی دزفول است...بافتی که ارزش آن بسیار بیشتر از ارگ بم است و قدر آن را نمیدانیم....آجر بافت سنتی دزفول هیجده و نیم در هیجده و نیم در سه و نیم سانتی متر است...و در حقیقت حجم آجر چغازنبیل درست 8 برابر آجر دزفول است...گذشته از این ، معماری چغازنبیل درست همان معماری خانه های قدیمی شهر دزفول است با این تفاوت که معبد چغازنبیل مایکرو خانه های دزفولی است.متاسفانه اگر بم را در چند دقیقه از دست دادیم ، ارگ قدیمی دزفول ( بخش قدیم نشین) آن که هنوز در آن سکونت میشود را طی سه دهه گذشته با موشکهای بعثی و کج سلیقگی مسئولان محلی و..و .. داریم از دست میدهیم.دزفول و چغازنبیل در حقیقت پیشینه و پرچم آجر در سیر تمدنی پخت آجر توسط بشر هستند..دریغ و درد که گوش شنوایی نیست

مسئولان میراث فرهنگی استان باید در خصوص ایجاد فضای سبز در اطراف این اثر باستانی مهم ضمن ایجاد جذابیت, سرپناه هایی نیز برای مردم و بازدید کنندگان از اشعه آفتاب فراهم کنند.

 در ضمن ,زیگورات چغازنبیل دزفول هم که در سی کیلومتری جنوب این شهرستان واقع است  معماری آن هنوز در این شهرستان زنده و سرپاست و مردم شهرستان دزفول از چنین معماری کهنی برای زندگی استفاده میکنند...متاسفانه توجه لازم برای حفظ و پاسداشت آن نمیشود .از بناهای محوطه چغازنبیل اسم برده نشده است.محوطه این معبد بسیار وسیع و با ارزش است که کاوش های باستانشناسی در آن ادامه دارد.
2_
در برخی از آجرهای محوطه دور بنای اصلی معبد(آجرهای خشتی) اثر پای برهنه کارگران خشت کار باقی مانده است که جای عکس یکی از این خشت ها یا آجرهایی که نبشته به خط ایلامی یا اکدی بر روی آن هاست و معانی آن نبشته ها، در تصاویر خالی است.

تپه کل ولی

 درباره هنر لرستان هیات های مختلف، مطالعات و کشفیات مهمی کرده اند که می توان از جمله هیات های Sir Aurel Stein و هیات باستان شناسان دانمارکی و بلژیکی را نام برد.

هیات باستان شناسان بلژیکی تحت سرپرستی لویی واندن برگ در روی تپه کل ولی(کربلایی ولی) و تپه ورکبود به کاوش های علمی پرداخته اند. تپه کل ولی قبرستان مردم فقیر بوده و تاریخ آن به قرن هفتم قبل از میلاد می رسد، ولی ضمن کاوش هایی که در تپه ورکبود صورت گرفت اشیا مهمی به دست آمد که هنر فلزکاری مردم این ناحیه را نشان می دهد.

باستان شناسان در این ناحیه چهل و سه قبر کشف کرده اند که در عمق 60/1 بوده است. محل دفن اجساد به صورت گودالی ساده در زمین سخت تهیه شده و اسکلت ها کاملا پوسیده ولی از آثار موجود معلوم گردیده است که مردگان را با لباس دفن می کردند و اشیا زینتی و سلاح آنها را نیز در قبر قرار می دادند. نوع سفال موجود در قبرها ضخیم و شکننده و به رنگ قهوه ای روشن که خوب پخته نشده بوده و نقشی نیز نداشته اند.

اشیا فلزی مکشوف، از مفرغ یا آهن بوده که از آهن برای ساختن اسلحه و از مفرغ برای ساختن اشیا زینتی استفده کرده اند.

تاریخ آثار مکشوف در قبرستان ورکبود مربوط به اواخر قرن هشتم قبل از میلاد است که با آثار مکشوف در حسنلو شباهت هایی دارد.

کاوش های علمی در لرستان ثابت کرده است که مفرغ های مکشوفه در لرستان به یک دوره خاص تعلق ندارد، بلکه به چندین دوره ارتباط پیدا می کند. سلاح های آهنی، ظروف متنوع با نقوش مخصوص، لیوان ها و سنجاق های مختلف معرف هنر مردم این ناحیه است.

برگرفته از : تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران (تالیف : دکتر احمد تاج بخش)

                               کشف تمدن درخشان 5470 ساله در جنوب ایران

 تپه یحیی

 تپه یحیی که 18 متر ارتفاع دارد در 24 کیلومتری جنوب کرمان واقع شده است. تاریخ این تپه از زمان حجر شروع می شود و به عصر ساسانیان ختم می گردد.

سراورل اشتاین اولین کسی بود که تشخیص داد ناحیه جنوب شرقی ایران انباشته از آثار تمدن مهم ماقبل تاریخ است. معذالک تا 1967 درباره ی این تپه تحقیقاتی به عمل نیامده بود، تا اینکه در سال مذکور اداره باستان شناسی ایران با همکاری باستان شناسان هاروارد به کاوش در این ناحیه پرداختند.

دکتر لمبرگ گارلوفسکی رییس هیات حفاری تپه یحیی نوشته است که مهم ترین کشف، پیدا کردن یک ساختمان دولتی بوده است که 5 اطاق بزرگ داشته و در آن الواحی پیدا شده که بعضی سفید بوده است. الواح مذکور با خط تصویری و نیمه تصویری نوشته شده و می رساند که در 5 هزار سال قبل مردم این منطقه دارای تمدن پیشرفته بوده و به خط آشنایی داشته اند.

تمدن این ناحیه نشان می دهد که همزمان با تمدن های آسیای غربی در جنوب شرقی ایران، جوامع متمدن و پیشرفته ای زندگی می کرده اند. قدیمی ترین آثار و بقایای سکونت انسان که در این ناحیه به دست آمده عبارتند از قطعات استخوان، سنگ چخماق و ظروف سفالی ناهموار که از گل پخته درست شده است و با دست به آنها شکل داده اند.

در میان استخوان حیوانات که از آن دوره باقی مانده است، استخوان غزال و گوسفند و بز دیده می شود. در دوران بعد که تمدن پیشرفته تر است به مصنوعات فلزی و اشیاء ساخته شده از مس و مفرغ برمی خوریم که می رساند در این دوره به ذوب فلزات آشنایی داشته و می توانسته اند حداکثر حرارت را برای ذوب فلز ایجاد کنند.

در دوران بعدی که مربوط به 3500 سال قبل از میلاد است آثار خط در این منطقه پیدا شده و در یکی از اطاق های مکشوفه 84 لوحه گلی به دست آمده که شش لوحه آن دارای نوشته است و مجموعا 17 سطر می باشد. تا زمان کشف این لوحه ها در تپه یحیی، لوحه های معروف و شناخته شده مربوط به دوران عیلامی ها بوده، ولی لوحه های اخیر قدیمی تر است.

سبک معماری در این دوره کامل تر از ادوار گذشته است و هر ساختمان دارای دو اطاق بزرگ و چند اطاق کوچک است که از گل و خشت ساخته شده و در بعضی از اطاق ها خمره هایی که حاوی مقداری غله بوده به دست آمده است.

در این دوره ظروف ساخته شده از سنگ صابون با تزیینات هندسی به دست آمده که بسیار جالب است و با به دست آمدن مقدار زیادی از سنگ های صابونی به نظر می رسد که این منطقه مرکز عمده تجارت سنگ صابون بوده است.

در حفاری های تپه یحیی آثار و مدارک ارزنده ای مربوط به دوران ماقبل تاریخ و ادوار تاریخی از قبیل سفال و اشیاء سنگی به دست آمده است که با آثار مکشوفه در شهر سوخته ی سیستان، چاه حسینی در بمپور و دشت لوت شباهت دارد و می رساند که در هزاره ی سوم قبل از میلاد این نواحی با یکدیگر ارتباط داشته اند.

آثار پیدا شده به خصوص الواح گلی که نمودار پیدایش خط در این منطقه است، تپه یحیی را یکی از مراکز مهم تمدن ایران باستان معرفی کرده است.

نوشته های لوحه های گلی با آزمایش بر روی مواد آلی با روش کربن 14 مربوط به 3560 سال قبل است. و از لحاظ قدمت نظیر ندارد و قدیمی ترین نوشته ها تا کنون شناخته شده.

از لحاظ اهمیت آثار به دست آمده، دانشمندان و کارشناسان زیادی به مطالعه ی این آثار پرداخته اند. از جمله :

پروفسور رونالد تایلکوت Prof.Ronald.Tylecote  درباره مفرغ تپه یحیی

دکتر رادمیر پلاینر Dr.Radomir.Pleiner درباره آهن و فلزات دیگر

دکتر فرد ماستن  Dr.Fred.Maston درباره سرامیک و سفال

پروفسور آلور Prof.Alur درباره استخوان و ذغال

دکتر ریشارد فرای Dr.Richjard.Frye درباره متون خطی

 قدیمی ترین نشانه های سکونت انسان ها در تعداد زیادی خانه های کوچک خشتی به دست آمده که مربوط به نیمه هزاره ی پنجم قبل از میلاد است و به نظر می رسد که ورود به اطاق از طریق روزن سقف انجام شده است.

دیوار از خشت هایی است که در آفتاب خشک شده و وجود قطعاتی از نی و حصیر نشانه ای از سقف های فروریخته است. اشیا مفرغی مکشوفه در تپه یحیی می رساند که فلزکاران قادر بوده اند برای گداختن سنگ های معدنی حرارت زیادی ایجاد کنند. این حفاریات معرف سکونت انسان در ادوار مختلف بوده که قدیمی ترین آثار آن مربوط به 4500 سال قبل از میلاد و آخرین دوران آن مربوط به دوران اشکانیان و ساسانیان است.

برگرفته از : تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران قبل از اسلام (دکتر احمد تاج بخش)

تپه حسنلو

 تپه حسنلو در کنار قریه ای به همین نام که محال شهرستان نقده و در 99 کیلومتری شهر ارومیه است واقه شده. این تپه ده دوره تمدن های مختلف را در دل خود پنهان دارد. که به 6000 سال قبل از میلاد مسیح می رسد.

در حفاری هایی که برای پی بردن درجه تمدن ها انجام گردیده، به بقایای آتش سوزی بزرگی که زندگی ساکنان این منطقه را بر باد داده است، برخورد کرده اند و بارزترین نشانه ی این آتش سوزی، وجود یازده اسکلت سوخته است که در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. در آثار این دوره به یک قلعه که اطراف آن دیوار کشیده شده و در فاصله ی هر 30 متر یک برج دارد برخورد کرده اند.

در تپه حسنلو آثار دوره های مختلف تمدن بشر را می توان ملاحظه کرد، در آخرین مرحله یعنی دروه دهم به آغاز تمدن دوران کشاورزی برمی خوریم و در دوره پنجم به آثار دوره ی سفال. سفال هایی که در این دوره به دست آمده، بیشتر دارای رنگ خاکستری است. دوره ششم مربوط به دروه ی فلزات است که آثار فلزی زیادی از آنجا به دست آمده.

حسنلو در 900 سال قبل از میلاد مسکن اقوامی موسوم به (مان ها یا منایی ها) بوده که تمدن پیشرفته ای داشته ولی به وسیله ی دو قوم قدرتمند اورارتوها و آشوری ها از بین رفته اند.

 

آثار مدفون شده در تپه حسنلو

 

در سال 1313 نخستین بار در این منطقه مطالعات باستان شناسی به عمل آمده ولی در 1334 حفاری همه جانبه ای به وسیله ی هیات های باستان شناسی ایران و آمریکا با برنامه های دقیق انجام گردیده است.

در حفاری های حسنلو آثار پرارزشی پیدا شده که مبین زندگی مردم آن ناحیه است.

در حفاریات حسنلو یک ظرف سنگی به رنگ لاجورد پیدا شده که مربوط به قرن هشتم قبل از میلاد است و بسیار ظریف و نماینده ی هنر پیشرفته ی مردم ایران در این منطقه است، علاوه بر ظرف فوق یک گلدان نقره که دیواره ی خارجی آن مزین به دو ردیف نقوش برجسته و طلاکاری است پیدا شده و این نقوش نشان دهنده ی سربازان سوار و پیاده آن دوره است.

ظروف سفالی که پیدا شده بیشتر مربوط به قرن چهارده و پانزده قبل از میلاد است که در ساختن آنها از چرخ کوزه گری استفاده گردیده است، علاوه بر اشیا سفالی اشیا فلزی از قبیل مجسمه، گوشواره و دستبند پیدا شده که از طلا و نقره ساخته اند و بسیار ظریف و زیبا است که مهم ترین آنها گوشواره های خوشه ای و گوشواره هایی به شکل انار باز شده و پیشانی بندهای طلا است.

در سال 1337 باستان شناسان ایران و آمریکا موقع خاک برداری به یک جام طلا برخورد کردند که بعدها معلوم شد از بزرگ ترین شاهکارهای هنری جهان به شمار می رود و در میان همه ی آثار کشف شده ارزش زیادی دارد. جام مذکور دارای 21 سانتیمتر ارتفاع و محیط دهانه اش 60 سانتیمتر و وزنش 950 گرم است، در اطراف این جام نقوش مختلفی که زندگی اجتماعی «مان ها» را نشان می دهد کنده کاری شده و اسرار تمدن «مان ها» را که هیچ اطلاعی از آن نداشته اند، آشکار ساخته است. در این نقوش رب النوع های قهرمان با ارابه های خود مسابقه می دهند.

برگرفته از : تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران قبل از اسلام (دکتر احمد تاج بخش)

شهر سوخته سیستان

در ضمن حفاری هایی که در این چند ساله اخیر به عمل آمده این موضوع ثابت شده است که جلگه بین النهرین مهد تمدن بشر نبوده و فلات ایران گهواره تمدن بشری است و به تدریج با مطالعات دقیق و حفاری های جدید، پرده از روی آثار نهفته سرزمین ما برداشته شده و می شود.

طبق بررسی هایی که به عمل آمده سیستان در حدود 5000 سال قبل یکی از آبادترین مناطق خاورمیانه بوده و معلوم نیست در نتیجه چه حادثه ای سوخته و به صورت ویرانه ای درآمده است.

ضمن حفاری هایی که در این ناحیه به عمل آمده مقدار زیادی قطعات شکسته سفال و اجناس مختلف از قبیل حصیر و شیشه و آثار دیگری از زندگی انسان ها به دست آمده و یکی از علل باقی ماندن اشیا پارچه ای و حصیری، وجود پوشش نمک بوده است.

در این حفاری ها متخصصان ایتالیایی و ژاپنی شرکت کرده اند و تحقیقات این باستان شناسان تاکید کرد که این شهر سوخته در فاصله 1900تا 2900 سال پیش از میلاد محل سکونت بوده است. وجود مقدار زیادی اشیا کوچک باعث شد که آزمایش های میکروسکوپی نیز به عمل آید و در نتیجه معلوم گردید که مردم این ناحیه از ماهی و پرندگان، خرچنگ، بز، آهو، گوسفند استفاده غذایی می کرده اند.

باستان شناسان در این ناحیه آثار دانه های گندم و جو و شاهدانه و تخم خربزه و انگور نیز به دست آورده اند. اشیا دیگری از جنس فیروزه و سنگ لاجورد در شهر سوخته به دست آمده که بیشتر در قبرها بوده است.

پروفسور توچی ایتالیایی که در این حفاری نظارت داشته در خصوص شناسایی گروه نژادی این اجساد از باقی مانده اسکلت آنها و تعیین گروه خونی آنها از بررسی استخوان ساق پا، اقداماتی کرده است. این حفاری ها نشان داده که مردم این ناحیه به صنعت کوزه گری، حصیربافی و سنگ تراشی و تهیه زینت آلات از سنگ لاجورد و فیروزه آشنا بوده اند.

با آزمایش کربن 14، تاریخ دقیق اشیا پیدا شده تعیین گردیده است.

برگرفته از : تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران قبل از اسلام (دکتر احمد تاج بخش)

آثار 7000 ساله دشت قزوین

در حدود 7000 سال پیش در دشت وسیعی که بین قزوین و ری وجود دارد، در مکانی که امروز به نام اسماعیل آباد معروف است مردمی زندگی می کرده اند که دارای تمدن پیشرفته بوده اند.

در سال 1336 از طرف اداره باستان شناسی در این ناحیه حفاری گردیده و اشیا بسیار جالبی به دست آمده که امروز در موزه ایران باستان است. در این حفاری کاسه سفالی به رنگ قرمز با نقش های سیاه پیدا شده که مربوط به 5000 سال قبل از میلاد مسیح است. نقش این ظرف دو ردیف بز کوهی با شاخ های بلند است که بسیار ظریف کشیده شده اند. ظرف دیگری نیز به دست آمده که دارای نقش مرغان آبی است که مربوط به 6000 سال پیش است و نظیر آن در حفاری های چشمه علی نزدیک تهران به دست آمده و می رساند که تمدن این ناحیه تا ری گسترش داشته است. از حفاری هایی که در این ناحیه به عمل آمده، معلوم شده است که ساکنان این قسمت به خانه سازی و کشت گندم آشنایی داشته و از تمدن پیشرفته ای بهره مند بوده اند. نقوشی که در روی این ظروف وجود دارد، به نظر می رسد که معرف افکار و مفاهیم مذهبی باشد.

شهر گور

شهر گور نخستین شهر دایره‌ای شکل ایران می باشد که به دستور اردشیر بابکان، پایه‌گذار سلسله ساسانی در نزدیکی فیروزآباد استان فارس ساخته شده است. پیش از کاوش‌های باستان شناسی در این شهر ساسانی، بقایای بنایی به نام مناره و نیایشگاه به چشم می‌خورد. اما با آغاز کاوش‌های باستان شناسی به سرپرستی دکتر هوف آلمانی و لیلی نیاکان، نه تنها این دو اثر قابل مشاهده خوانا سازی شدند که بخش‌هایی از کاخ اردشیر به همراه دروازه نیایشگاه و آرامگاهی متعلق به شاهزادگان ساسانی نیز کشف شد. از جمله مهمترین یافته‌های باستان شناسی در این شهر، کشف نقاشی‌های ساسانی با نقش شاهزادگان می باشد که در محل آرامگاه آنان رویت شده است. هم اکنون این مکان با پیشرفته‌ترین امکانات مرمتی، مورد حفاظت و پاسداری قرار گرفته است اما همچنان ادامه کاوش‌های باستان شناسی در آن با ابهام مواجه است.

تهران پیش از سال۱۹۷۹ 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و چنین گفت کوروش بزرگ

 

 

از پارس برآمدم.از پارسوماش.این گفته من است.کورش پسر   ماندانا و کمبوجیه.من کورش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود.زیرا ملال مردمان ملال من است  و شادمانی مردمان شادمانی من.بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید.فرودستان را دریابید.و هرکس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیر  ها آرزوی من است.ما شب و شقاوت را خواهیم زدود  ،زندگی را ستایش خواهیم کرد.تا هست سرزمین من آسمانی باد.که در او   رود ها ی بسیاری جاری است.ما دامنه ها  و دشت هایی داریم دریا وار.سحرآمیز  ،سرسبز و برکت خیز.و شما راگفتم این بهشت بی گزند را گرامی بدارید.سرزمین من توان شکفتنش بسیار است.سرزمین من ، مادر من است.تا هست خنده شادی خیز کودکان خوش باد ، تا هست شهریاری بانوان و آواز خنیاگران خوش باد.تا هست رودها بسیار تر و بسیارتر باد.از اندوه و عزا   به دور باد سرزمین من.تا هست هرگز دلتنگی به دیدارتان نیاید.تا هست اندوه آدمیان مرده با د  .به یادتان می آورم بهترین ارمغان آدمی آزادی ست. باشد که تا هست از خان و مان ملتم عطر و ترانه برخیزد.مردمان ما شایسته  آرامش وآزادی اند،مردمان ما شایسته شادمانی   و ترانه اند.،مردمان ما شایسته عدالت و علاقه اند  ، دودمانتان در آرامش ، زندگی هاتان دراز ، و آینده  تان روشن تر از امروز  باد، این آرزوی من است

منبع: برگزیده ای از سخنان کورش بزرگ در منشورهای پارسوماش ،شوشیانا و پرشیا

 

 

سرزمین های جدا شده از ایرا ن در طول 196 سال گذشته


با توجه به تهدید های مرزی موجود علیه تمامیت ارضی ایران بد نیست به این نکته اشاره کنیم که سرزمین کنونی ایران، تنها سی درصد از ناحیه‌ای وسیع است که در تاریخ با نام‌های «ایران‌زمین»،«ایران‌بزرگ » یا «ایرانشهر» و در ‏جغرافیا با نام «فلات ایران» شناخته می شود. ترفند ها و دسیسه های بیگانگان و سستی پادشاهان بی کفایت گذشته بخش های زیادی ازاین سرزمین کهن را در طول فاصله کوتاه 196 ساله از ایران بزرگ جدا نمود که مروری بر چگونگی هر یک از این جدایی ها به رغم تلخی بسیار برای میهن گرایان ایرانی جهت الزام جدیت و حساسیت ما دست کم برای حفظ سرزمین های باقیمانده موجود بسیار آموزنده خواهد بود..

گستره سرزمین‌های جدا شده از ایران در قراردادهای ترکمانچای،گلستان،آخال،پار یس و... به قرار زیر است:

سرزمین های جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد های گلستان و ترکمانچای با روسیه(1813 و 1828 .)
آران و شروان:
۸۶۶۰۰ کیلومتر مربع؛
ارمنستان:
۲۹۸۰۰ ک .م؛
گرجستان:
۶۹۷۰۰ ک.م؛
داغستان:
۵۰۳۰۰ ک.م؛
اوستیای شمالی:
۸۰۰۰ ک.م؛
چچن:
۱۵۷۰۰ ک .م؛
اینگوش:
۳۶۰۰ ;ک.م
جمع ‏کل:
۲63700 کیلومتر مربع

سرزمین‌های جداشده ایران شرقی براساس پیمان پاریس و پیمان منطقه ای مستشاران انگلیسی

هرات وافغانستان:
۶۲۵۲۲۵ ک.م؛
بخش‌هایی از بلوچستان و مکران: 3
۵۰۰۰۰ ک.م؛
جمع کل:
۹۷۵۲۲۵ کیلومتر مربع

سرزمین‌های جداشده ‏ورارود(ماوراءالنهر) بر اساس پیمان آخال با روسیه(1881 م.)

ترکمنستان:
۴۸۸۱۰۰ ک.م؛
ازبکستان:
۴۴۷۱۰۰ ک.م؛
تاجیکستان:
۱۴۱۳۰۰ ک.م؛
بخش‌های ضمیمه شده ‏به قزاقستان:
۱۰۰۰۰۰ک.م؛
بخش‌های ضمیمه شده به قرقیزستان:
۵۰۰۰۰ ک.م؛
جمع کل: 1226500 کیلومترمربع

سرزمین های جداشده جنوب خلیج فارس بر اساس پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس

امارات:83600ک.م:
بحرین:694 ک.م:
قطر:11493ک.م:
عمان:309500ک.م:
جمع کل: 405287کیلومتر مربع
مساحت سرزمین‌های جدا شده از ایران درونی به همراه دو سوم کردستانات (که در دوره صفویه به اشغال عثمانی در آمد و بعد ها در بین سه کشور ترکیه،عراق و سوریه تقسیم شد) به مساحت تقریبی 200000ک.م. و نیز عراق به مساحت 438317ک.م. در جمع حدود 3.5 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شود که این مقدار تجزیه یک کشور در کل تاریخ ایران و دنیا بی سابقه است.


 

من فرزند این سرزمینم.انسانی که در تصادفی شگرف در این خاک نفس میکشم.هر روز,تصویر روح خویش را در آینه عشقش می بینم و لذت میبرم.میدانی! از سرزمینم میتوانی بوی خدا را در قلب خاک ودر نهاد نان استشمام کنی.به گونه ای بهشتی که خداوند نیز دوست دارد که بشناسدش.من ایمانم را,عشقم را در پای عقیده ای گذارده ام که به شکوه ملکوت است.دلی که عطشی به دیوانگی و سوختگی عطش کویرهای سوخته دارد.این سرزمین همه اش آسمان است و هر قطره باران که بر آن فرو می بارد,واژه ای از سروده های خداست.من,فرزند این سرزمینم که آسمانش را بازی هزاران رنگ و نور روشن کرده است.من فرزند این سرزمینم که ریشه هایم در این خاک است و مهر میراث من است.ذره ذره این خاک,پاره های وجود من است و این خواستن و عاشقانه خواستن را فریاد خواهم زد که من,عاشق سپیدارهایت,شکوه آسمانت,زلال چشمه سارانت,جاری رودهایت,سربلندی قله های استوار و مه گرفته ات,عطر گلهای بی همتایت,من عاشق دشتهایت,شالیزارهایت,شنزارهایت,خیره کنندگی گندم زارهایت,مه رقیق جنگلهای شمالت,شرجی تحمل سوز جنوبت,بی ریایی سفره های عشایر دلیرت,رمه هایت,خورشید تابنده ات و عاشق نام پرشکوه و نجیبت هستم ایران من و سوگند به هر آنچه نام تو را شایسته این همه عشق و احترام کرده است,میراث تو را تا پای جان پاسدار خواهم بود و این امانت را به فرزندان کوچکی که روزی بزرگ خواهند شد,خواهم سپرد.  

      چو ایران نباشد,تن من مباد                 بدین بوم وبر,زنده یک تن مباد    

 

 

 

  

 شاپور دوم (شاپور ذوالأکتاف)

نوشته میلاد جعفری   

جنگهای دلیرانه و جانبازانه‌ی شاپور دوم با رومیان در دفاع از مرزهای کشور و شکستهای رومیان متجاوز در آمیدا و نصیبین سرکوب قبایل عرب که در تلاش ورود به درون سرزمینهای عراق بودند
 
یادداشتهای یک وقایع‌نگار دربار روم از دیده‌های شخصش درباره رشادتهای شاپور دوم در راه شکو بخشیدن به ایران و ایرانی:
«
شاپور در نزدیکی شهر از سپاهیانش جدا شد و در حالی‌که نگهبانانش اورا همراهی می‌کردند،  سواره در آرامش کامل و اعتماد به‌نفس عجیبی به‌سوی دروازۀ شهر به‌راه افتاد. او بی‌باکانه، چندان به‌دروازه نزدیک شد که خطوط چهره‌اش را ما می‌توانستیم تشخیص بدهیم.  به‌یک‌باره تیرها و زوبینها از این‌سو توسط مدافعان شهر از فراز برجها برسرش باریدن گرفت، و اگر ابری از گرد و غبار وی‌را از نظر تیراندازان نپوشانده بود حتمًا از پا درمی‌آمد. فقط ردایش را پیکان از هم دراند، و او و همراهانش با همان آرامشی که به‌شهر نزدیک شده بودند به‌لشکرگاه برگشتند.»
«
شاپور گرچه خودش مجبور نبود که بجنگد ولی پیشاپیش همه می‌جنگید و از هیچ خطری نمی‌هراسید. او مثل یک سرباز در پیشاپیش سپاهیانش می‌جنگید. رومیان باران تیرهایشان را به‌سوی او گشودند. بسیاری از افراد پیرامون او از پا درآمدند، ولی تیری به‌او اصابت نکرد. او از این صف به‌آن صف می‌رفت و سربازانش را تشویق می‌کرد، بدون آنکه باران تیرهای ما یا دیدن آن‌همه کشتگان در او اثری بگذارد و ارادۀ او را سست کند یا او را از مرگ بهراساند. آن‌روز نیز نبردها تا پاسی از شب ادامه داشت. روز بعد، هنوز خورشید برندمیده، شاپور با روحیه‌ئی پر از خشم و کینه، سپاهیانش را با فریادهایش آمادۀ نبرد کرد» 
 
دربارۀ رفتار شاپور دوم با اسیران جنگی، مارسلینوس با شگفتی بسیار می‌نویسد که ایرانیان نه به‌زنانِ‌ رومیان تجاوز می‌کردند، نه اسیران رومی را می‌کشتند، و نه تصمیم داشتند که کسی از آنها را برده کرده دربازارها بفروشند. او از زنِ اسیرشدۀ یک افسر بلندپایه به‌نام گروگاسیوس سخن می‌گوید که در زیبائیش زبان‌زد بود، و شوهرش مشاور امپراتور بود، و با شگفتی می‌نویسد که شاپور وقتی او را دید به‌او دلداری داد که ما نه با تو و نه با شوهرت رفتار ناپسند نخواهیم داشت، بلکه تو را با زنان دیگر به‌ایران خواهیم برد و به‌شوهرانتان تحویل خواهیم داد. و می‌افزاید که شاپور به سپاهیانش دستور داد که مبادا نسبت به زنان اسیرشده بی‌احترامی نمایند، و دستور داد که زنان را آزاد بگذارند تا مراسم دینی‌شان را انجام دهند. همچنین می‌نویسد که گروگاسیوس چونکه عاشق زنش بود پس از آن به‌ایران رفته به‌حضور شاپور رسید، شاپور او را مورد نوازش قرار داد، زنش را به‌او برگرداند، و به‌او پیشنهاد کرد که در ایران بماند، و گروگاسیوس در ایران ماندگار شد، و شاپور امکانات بسیار در اختیارش گذاشت.                                                              

 


 

شیرازخار این سرخ گل 


انگشت استبداد را 

 
همیشه گزیده 

ای حافظ تو از گل سرخ شیراز غزلی به زیبائی گل‌های سرخ ساخته ای..."
" فردریش بونگر"

از اینجا خرمن شعر تا جاودان زبانه کشید.
در پای این کوهسار آتش و نور و الهام، "حافظ" چشمه ابدیت را یافت و از زلال آن نوشید و آسمانی ترین غزل ها را سرود. از اینجا "سعدی” طلوع کرد و با آفتاب شعرش بر جهان تابید. اینجا دروازه تاریخ است.
شهابی که از سینه کورش جست و پرتو ذوب کننده اش را بر تاریخ ایران افشاند، از حوزه‌های این دیار زبانه کشید. اینجا میعادگاه گذشته و آینده است، اینجا " شیراز" است.
نه فقط شهر شعر، شعر شهرها...
شهر گل سرخ" از تنگه الله اکبر" جاده مستقیمی به دروازه شیراز می رسد. مصداق نام این تنگه از آنجاست که وقتی چشم مسافر در آن نقطه به جلگه شیراز می‌افتد، به گونه‌ای محو زیبائی آن میشود که بی‌اختیار از فرط حیرت و تحسین می گوید: "الله اکبر". وقتی از تنگه گذشتم ناگهان چشم اندازی در برابرم گشوده شد که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
در زیر پای ما دشتی سبز و باطراوت دامن گشوده بود که تپه‌های ارغوانی مانند کمربندی آن را در برمی گرفت. برتارک بعضی ازتپه‌ها هنوز برف وجود داشت. سبزه‌ها به رنگهای گونه گون بودند. پاره‌ای مانند زمرد روشن، برخی پر رنگ تر جلوه می کردند و آنها درختان سرو وصنوبربودند که دروسط باغهای شیراز نگاه را نوازش میدادند. آنقدرگلهای رنگارنگ در آن جلگه موج می زد و طبع بهار چنان زمین را باگل ولاله وسبزه فرش کرده بود که بیننده میل نداشت چشم برهم بگذارد. حتی بامها و فراز بازارها نیزسبز و مزین به گل بود. منارهای باریک و بلند و گنبدهای آبی رنگ این منظره بهشتی و سحرآمیز را جلوه بیشتری می‌بخشید. چنین بود دورنمای شیراز که مرکزتمدن ایران و کانون نبوغ ادبی و فلسفی این دیاراست. تمامی اعصاب و ذرات من چون زائری که بعد از سالها انتظار به کعبه مقصود نزدیک شود درحال پرواز بود. به هر طرف که چشم می انداختم جلوه تازه‌ای ازطراوت و زیبائی میدیدم. درسمت مشرق دریاچه فیروز فام بهارلو و درسوی مغرب باغ های بی‌انتهای مسجد بردی، درپرتو آفتاب میدرخشید. گوئی حتی ازبرگ درختان نورساطع بود..." ازکتاب " یکسال درمیان ایرانیان" تالیف : پرفسور " ادوارد براون"

" شیرازی” ‌ها خونگرم ترین مردم ایران اند. آنگار آفتاب داغ دشت توی رگهای آنهاست. مهمان دوستی و غریب نوازی " شیرازی” سنتی قدیمی است که بصورت یک خصلت درآمده است. مهمان درخانه شیرازی نه تنها حبیت خدا، حبیب خانواده هم هست. لذیذترین غذا، رنگین ترین سفره و گرم ترین پذیرائی نثاراو میشود.
شیرازی معاشرت دوست و اجتماعی است. تعارفات بی‌غل و غش و ابراز الفت او در برابر بیگانه و آشنا، گاه تا حد نوعی ایثار و اغراق بیش میرود. اما دراین شور مهمان دوستی و دیگر خواهی و یکرنگی کمترین تظاهری نیست. این منش فردی درشهر " گل سرخ" بازتاب یک روحیه و ادراک عمومی و همه گیراست. محال است مسافری ازشیراز بگذرد و خاطره‌های خوش و حق شناسانه با خود همراه نبرد.
سخاوت شیرازی مانند اصفهانی جماعت حسابگرانه نیست. درخرج اصراف کار است. دردوست داشتن هم با اعتدال سازگارنیست، و این خصوصیت قومی است که ازیک جور بی نیازی درویشانه برخوردارند.
احساسات او تند و تیزاست. وقتی پای عواطف درمیان است، حنای منطق رنگی ندارد.
"شیرازی” انسانی رقیق القلب و عاطفی است. بیش ازآنچه با مغزش فکرکند با قلبش می‌اندیشد. اصلا دنیای او از قلبش آغازمیشود. شاید بهمین خاطر است که شیرازی‌ها شاعرمنش ترین مردم ایرانند.
شاید کمتر شیرازی را میتوان سراغ کرد که درتمام زندگیش چند بیت شعر نسروده باشد. و تازه اگر هم اهل شعر و شاعری نباشد، احتمال ضعیفی میرود که مجموعه‌ای ازشعرهای ناب را از بر نداشته باشد و باطبع شاعرانه و احساسات زلال و اندیشه رمانیتک سرچشمه شعرهای نسروده دراعماق او نباشد. او شاعرمسلک نیست، شاعراست چرا که دنیا را شاعرانه میخواهد و می‌بیند. و خوی زیباپرست و جمال پسند او ازاین سرشت مایه میگیرد.
"شیرازی” نیمی از زیبائی‌های ایده آل را در طبیعت جستجو میکند. میل و اشتیاق سوزان او به گل و سبزه و چشمه و رود و دشت و پرنده، ناشی ازاین روحیه است و این جمال پرستی و عشق طبیعت، همان شور وسودا و جذبه‌ای است که دراشعار سرایند گان نامی شیراز که تعدادشان هم بسیاراست موج میزند.
سرگذشت شیراز
" شهرشیراز از قدیم الایام قطعه زمینی بود ناهموار و ملوک عجم هرسال یک نوبت برآن قطعه حاضرآمدندی....
گفتند که ازعهد جمشید صومعه‌ای دراین زمین بوده و قدما آن زمین را برخود فال نیک میدانستند و درآن دشت دارالسلطنه اصطخر بود، تا دروقت محمد بن یوسف تقفی شبی درخواب دید که روشنان صومعه فلک ازآسمان به زمین آمدند و درآن زمین جمع گشتند و میگفتند که این قطعه زمین دایره‌ای است که قدمگاه چندین هزار صدیق خواهد بود...
روز دیگرازاصطخر به آنجا متوجه گشت واستادان و مهندسان را فرمود تا قاعده ملک هم برآن رقعه اساس نهادند و بمدت دوسال خطه شیراز تمام گشت و طالع بناء آن سنبله بود و دورآن دوازده هزار گزاست و عرض دیوار هشت گز نهاده و یازده دروازه داشته است..."
" حافظ ابرو
مورخ قرن نهم"
نام "شیراز" در لوحه‌های گلی که درکاوش های تخت جمشید بدست آمده نقش بسته است. بدینسان ابعاد تاریخی شیراز تا عهد هخامنشی بیش میرود. درآن هنگام شیرازعرصه یکی ازکارگاه‌های وابسته به عملیات ساختمانی تخت جمشید بود.
هیات باستان شناسی موزه مترو پولیتن درکاوش های خود دراطراف شیراز قصرابونصر آثاری از ادوار ماقبل تاریخ هخامنشی، آشکانی، ساسانی و قرن اول هجری بدست آورده است.
راه دریائی ایران و ممالک خاورنزدیک به هندوستان و چین درعصرساسانی ازخلیج فارس بود. بندرسیراف )نزدیک بندرطاهری( که بوسیله یک جاده سنگفرش قدیمی به خطه فارس مربوط میشد ازمهمترین پایگاه‌های راه مزبور بود. با توجه به ارتباط بازرگانی شرق و غرب ازراه جزیره خارک در روزگاران قدیم، نقش اقتصادی فارس و تاثیر این رونق تجاری واقتصادی به شهر شیراز استنباط میشود.
توسعه ناگهانی شیراز در زمان حجاج بن یوسف ثقفی ) به سال 74 هجری
693 میلادی( صورت گرفت. این وسعت پذیری به گونه‌ای سریع بود که پاره‌ای ازمورخین را دچار این پندارکرد که شیراز بدست حجاج که در آن هنگام والی فارس بود بنا گشته است. آبادانی روز افزون شیراز با دوران انحطاط شهر باستانی استخر که 1500 سال تاریخ پرنشیب و فراز را پشت سرداشت قرین بود. وسرانجام به سال 436 هجری ابوگالنجار فرزند عضدالدوله، استخررا به کلی مهندم کرد و اهالی آن را به شیراز کوچ داد.
با حمله اعراب به ایران دوران جدیدی درحیات شهر نوخاسته شیراز آغاز شد. خطه فارس سقوط کرد و اهالی استخر و شهرهای فارس دربرابر فاتحان تازی شورشهای بی‌وقفه‌ای را آغازکردند. تنها درجریان سرکوبی یکی ازطغیان های استخر40 هزارتن کشته شدند.
ناآرامی استخر مجروح و کین خواه که درعطش آزادی می سوخت ازیکسو و فشار و خشونت فاتحین که با خون و مرگ وشکنجه همراه بود ازسوی دیگر، انگیزه مهاجرت روزافزون مردم استخر به شیراز شد. شیراز در آن موقع از آسایش و آرامش نسبی برخوردار بود. خویش را ازآتش و خشم دورنگاه داشته بود و روح نالان ایران را درغمناک ترین شعرها زمزمه میکرد...
وسرانجام ظلمت شکست. یعقوب لیث صفار سردار بزرگ ایران درفش فرو افتاده را دوباره برافراشت. سپاه استقلال نخست پارس و آنگاه شیراز را آزاد کرد. یادگار این دوران مسجد جامع عتیق است که بفرمان عمرولیث بنا شد.
باطلوع خورشید دیالمه صفاریان جای خود را به حکمرانان تازه دادند.
علی "عمادالدوله" بزرگ خاندان آل بویه به سال 322 هجری برفارس دست یافت و شیراز را به عنوان پایتخت خود برگزید و تا پایان عمر درشیراز بسر برد. با مرگ "عمادالدوله" فارس به برادرزاده اش "فناخسرو" (عضدالدوله( رسید و او که از نامی ترین شهریاران خاندان بویه است، درنیم فرسنگی جنوب شیراز کاخی برای خویش ساخت و فرمان داد تا درپیرامون آن خانه هایی ازنو برپا کردند.
درعهد دیلمیان شیراز رونق و آبادانی گرفت. قنات رکنی، "بندامیر" بیمارستان عضدی، تالار بزرگ قلعه استخر و دارالشفای عضدی و دروازه قرآن دراین دوران برپا شده و به گرد شهرحصاری عظیم فراهم آمد. این بارو بدست صمصام الدوله فرزند عضدالدوله ساخته شد و تا نیمه قرن هشتم هجری دوام آورد و در این سال مجددا توسط "محمد شاه اینجو" مرمت شد. برفراز این برج اتاق های آجری برای نگهبانان ساخته بودند. این یک باروی کامل جنگی بود.
ازسال 442 فارس عرصه سلجوقیان شد. ترکان سلجوقی اشتهای زیادی برای فتح داشتند. شمشیرشان مانند اراده شان تیز و آتشین بود. امیر ابوعلی کیخسرو بن ابوکالنجار دیلمی با آگاهی از نیرو و توان بزرگ سلجوقیان اطاعت طغرل بیک را پذیرفت. درعصر سلجوقی بارها فارس و شهرشیراز عرصه جنگ‌ها و کشمکش‌های کوچک و بزرگ بود و عاقبت به سال 543 "سنقرین مودود" امیر "تراکمه" حکومت فارس را ازچنگ سلجوقیان خارج کرد.
درزمان این سلسله بود که تپش قلب شعر سعدی درسینه فراخ جهان طنین انداخت.
تراکمه مسجد نو را برپا داشتند، و حصار شیراز رامرمت کردند... درفتنه مغول سیاست خردمندانه شهریاران "سنقری” شیراز و فارس را از یورش و مرگ و بلا و مصیبت مصون نگهداشت.
سنقر به سال 543 هجری با لقب مظفرالدین شاه درشیراز به تخت نشست و چنانکه عبداللطیف قزوینی درلب التواریخ مینویسد:
" درعدل و داد کوشید و درشیراز رباط و مسجد و منار رفیع بساخت..."
اتابکان سنقری که حدود یکصد و بیست سال درفارس حکومت داشتند درعمران پایتخت خود شیراز نهایت کوشش رابکار بستند. ازبرخی ازآنان در این عصر آقاری گرانقدر برجای مانده است. " زرکوب شیرازی” درباره آثار " اتابک سعد بن زنگی” مینویسد: " یکی جامع جدید شیراز است که به مسجد نومشهور است.
" حمدالله مستوفی” که در قرن هشتم ازشیراز دیدن کرده است نقل میکند که: " شیراز هفده محله است و نه دروازه دارد. هوایش معتدل است و آبش ازقنوات و بهترین آن کاریز گناباد است که رکن الدوله حسن بن بویه دیلمی آن را اخراج کرده است..."
دریورش سه ساله تیمور، شیرازیان با پرداخت مبلغی نقدینه و کالا به خزانه تیموری به سلامت رستند و درهجوم پنجساله او نام آورترین پادشاه آل مظفر شاه منصور، دلیرانه ترین پایداریها را درمقابل جهانگشای لنگ نشان داد و شیراز آسیب چندانی ندید."
دوران صفویه از ادوار رونق و آبادانی فارس و شهر شیراز بود، توجه شاه عباس در بهره گیری شایسته ازحاکمیت ایران بر خلیج فارس و توسعه بازرگانی ایران با دیگرممالک از راه دریا موجب عمران و اعتلای خط فارس شد. دراین شرایط ابنیه تاریخی متعددی بوجود آمد و شیراز درمسیر یک شاهراه تجاری و فرهنگی قرار گرفت، شاهراهی که افکار تازه و ارزشهای فرهنگ و هنر ملل همسایه درآن فرصع انعکاس یافت.
روابط تجاری تا دوردست‌ها دامن کشید. تمامی منطقه خلیج فارس و سواحل عربستان و افریقا و سرزمین‌های هندوستان حتی کشورهای خاوردور تا جرایر اقیانوسیه درحوزه این داد وستد بود. بدینسان فارس
شیراز کانون فعالیت‌های پرثمربازرگانی و کشاورزی شد که آثارآن هنوز درکشتزارها و رباط‌های ویران و جاده‌های فرعی و آبادی‌های گونه گون فارس دیده میشود.
از زمان شاه عباس با توجه امامقلی خان سردار نامی صفوی و پسرش الله وردی خان، بناهای باشکوهی درشیراز برپا شد. مقرامامقلی خان و عمارت با شکوه مدرسه خان که کاشیکاری‌های آن جلوهای روشنی ازهنر باستانی شیراز را حکایت میکند. ازاین جمله اند. دراین تاریخ پلی بر رودخانه کُر درنزدیکی شیراز بسته شد که به پل خان معروفیت یافت.
درعهد شاه سلطان حسین ایالت فارس را کلبعلی خان اداره میکرد. دراین ایام بود که فتنه افغان برخاست، فتنه‌ای که به اقتدار صوفیان صفوی پایان داد و ایران را درماتم آزادی نشاند.
به سال 1133 فارس ازدو جانب مورد هجوم قرارگرفت، ازیکسو اعراب که به جزایر و بنادر دست اندازی کردند و از طرف دیگر افغانها که کرمان را به تصرف درآوردند و آغاز رخنه به سرزمین فارس کردند. لطفعلی داغستانی که بیگلر بیگی فارس را یافته بود به بنادر لشکر کشید و اعراب را تارو مارکرد و آنگاه به کرمان روی آورد و میرمحمود افغان را چنان شکست داد که سپاه وحشت زده افغان تا قندهار گریختند. اما لطفعلی خان شهر ستمدیده کرمان را با خشونت و غارت وظلم خود ویران ترکرد. آنچه که ازیورش افغان مصون مانده بود بدست او تباه شد.
درهمین سال هوا تیره شد و قریب دوماه خورشید مانند قطعه‌ای خونین بنظر میآمد. منجمین این واقعه را نشانه خون ریزی دانستند. علما و خطبا مردم را به نوبه ترغیب کردند و زنان بدنام را ازشهر راندند. تبلیغ گونه‌ای درویشی و بی‌اعتنائی به دنیا شدت گرفت. به سال 1135 محمود افغان سلطنت ایران را به چنگ آورد و سپاهی گران برای فتح شیراز فرستاد. شیراز غوطه ور در معنویتی بی‌خبر و رخوت انگیز بود، میرزا عبدالکریم درویش شیرازی که حکومت معنوی را در دست داشت فکر میکرد که محمود افغان نیز از طریقه او پیروی میکند و با این انگیزه برای پادشاه افغان پیام داد که:
"لشکر به شیراز نفرست، زیرا اینجا خاک اولیاست و هیچگاه از ولی حق خالی نگشته. مردمی فقیر و درویش منش دارد. تنها به اعزام حاکمی عاقل اکتفا نما."
ازسوی دیگرطی نامه هائی که به بزرگان شیراز نوشت، مردم را به عدم مقاومت دربرابر محمود دعوت کرد.
فرستادگان محمود افغان بدست مردم شیراز به هلاکت رسیدند و محمود سپاهی گران برای فتح شیراز فرستاد. محاصره شهر9 ماه بطول انجامید وشیرازی‌ها دلیرانه ایستادگی میکردند. سرانجام براثر فشارقحطی تسلیم شدند. شیراز در مدت محاصره قیمت گرانی پرداخت. صدهزار تن بعلت گرسنگی یا زخم شمشیر مهاجمان بقتل رسیدند "زبردست خان" والی جدید فارس چون دراصفهان، اما بزرگ شده قندهار بود کوشید تاکمتر به مردم شیراز آسیب برسد اما زخمی که به قلب شیراز نشسته بود مدتها تازه و دردناک باقی ماند.
ظهور نادرالتیام زخم ها بود. غرورهای جریحه دار و شهر تحقیرشده درپیروزی‌های پی درپی نادرارضاء شدند. به سال 1142 سپاه نادری برافغان ها غالب آمد، اما پیش از آنکه فاتحان، شیراز را آزاد کنند، مردم علیه افاغنه شوریدند وشهر را باخون آنها رنگین کردند.
تفنگچینان سنی مذهب کازرونی، خنجی، پشوری و لاری که درقشون افغان بودند به شهر یورش بردند و به قتل و غارت پرداختند. خانه‌ها را آتش زدند و زنان و دختران را به اسارت گرفتند. این مصیبت را برف های سنگین و سرمای سخت و بروز قحطی تکمیل کرد. هجوم ویرانگرآخرین جزء این تراژدی بود که 30 هزار قربانی ببار آورد.
دراین حال اشرف افغان که از برابر شمشیر سوزان نادرمی گریخت به شیراز آمد.
در چهار فرسنگی شیراز تبرزین مرگبار نادر ضربه مهلک دیگری به قشون افغان وارد آورد. اشرف به لارستان فرار کرد و نادر وارد شیراز شد.
سردودمان سلسله افشار به شکرانه این پیروزی یکهزار و پانصد تومان صرف تعمیر آستان شاه چراغ کرد و هفتصد و بیست مثقال طلا برای تهیه قندیل حرم اختصاص داد. به سال 1239 که در اثر زلزله بقعه شاهچراغ ویران شد، قندیل زرین نادری را شکستند و فروختند و از بهای آن دیگر بار بقعه را تعمیر کردند.
نادرمدتی درشیراز اقامت گزید. آرامگاه حافظ را تعمیرکرد و دستورداد تا تمامی باغ هائی را که درحمله افاغنه ویران شده بود مجددا درخت کاری کنند. تعداد درختان سرو و کاج باغهای سرسبز نادری از30 هزارسرزد.
کریمخان زند بسال 1180 هجری شیراز را به پایتختی برگزید و درآبادانی آن نهایت اهتمام را بکاربست. دراین دوره آثار ارزنده‌ای درشیراز بناشد که ازآن جمله است: بازار و حمام وآب انبار وکیل، خیابان زند. به گرد شهرنیز حصاری ازسنگ و گچ ساخته شد و خندقی دراطراف آن احداث گردید، که با وجود ویرانی آثارزندیه، هنوز بسیاری ازاین یادگارها درشیراز باقی است و جلوه‌های گذرائی ازهنر این لحظه ازتاریخ را پیش روی ما قرار میدهد.
معماری عهد زندیه درحقیقت همان معماری زمان صفویه به صورتی ساده و بی‌پیرایه و مختصرتراست. مسجد و بازار و حمام وکیل انعکاس کاملی ازهنر شیوه صفوی را درخویش دارد. عامل مشخصی که درمعماری زندیه درابنیه سلطنتی بچشم میخورد، ایوان دوستونی بسیارزیبا و متناسبی است که نمونه‌ای ازآن در بنای قدیمی پست خانه شیراز بجا مانده است.
دورانی که فرمانروائی " کریمخان" اغاز شد باسطنت " آغامحمد خان قاجار" به پایان رسید.
عصرقاجارشروع روزگار زوال بود. کریمخان شیراز را به پایتختی برگزید و آغامحمد خان پایتخت را به تهران انتقال داد. او برج وباروی شهررا با خاک یکسان کرد و مرگ و ویرانی را چونان بذری درفضای شیراز پراکند
نه بدان انگیزه که شهر شعرو گل سرخ دشمن اولطفعلی خان آخرین بازمانده زندیه را پناه داده بود، بل ازآن رو که با آنچه به عصر" زند" وابسته بود نفرت داشت و این نفرت را ویرانی آبادانی هائی که دستهای کریم خان و دودمانش برپا داشته بود سیراب می‌کرد.
آنچه که ازخشم و کینه " آغامحمدخان" رست با خشم طبیعت به نابودی گرائید. زلزله شدید وویرانگرمصیبت شیراز را تکمیل کرد و تا شهر از زیر بار این مصائب قد راست کرد سالیان دراز بطول انجامید.
به سال 1209 سردودمان قاجاریه فرمانروائی یزد وکرمان و فارس را به ولیعهد خود "فتحعلی خان" سپرد. فتحعلی خان درشیراز مستقر شد و تا هنگامی که مرگ سرسلسله قاجار فرارسید و او برای تصاحب سلطنت راهی تهران شد، در این شهرماندگار بود. درنیمه عصر قاجار در راه تعمیر و احیای بقاع متبرک و تکمیل و تزئین مساجد و آبادانی با احداث باغها و کوشکها درشیراز کوشش هائی صورت پذیرفت. ویژگی این دوره غنای هنر رنگ آمیزی کاشی‌های خشتی معروف به هفت رنگ است. استاد کاران چیره دست شیرازی دراین زمینه ذوق شایان داشتند. تجلیات ظریف و اصیل این ذوق وهنر را درکاشی کاری های پیشانی بالای ایوان بزرگ حسینیه مشیر و مسجد نصیرالملک و بالای ایوان باغ ارم میتوان یافت. هنوز این هنرعالی به گونه‌ای منحصر به فرد بوسیله استادان شیرازی انجام پذیرهست. تصاویر شاهان قدیم و صحنه‌های زیبائی که با کاشیهای هفت رنگ برفراز بسیاری ازساختمان‌های ادوار اخیر درشیراز دیده میشود، اوج هنر کاشی کاری رامی نماید. نمونه‌های زنده و جاودانه این کاشی‌ها را در بدنه‌های ایوان آرامگاه سعدی میتوان یافت.
نقاشی‌های خوش طرح و جالبی که برسقف‌های تیروتخته منظم بعضی ابنیه قدیمی شیراز جلوه یافته، گونه دیگری ازروح شیراز و شیرازی هنرور و ظریف طبع را ظهور میبخشد. این نقاشی‌ها و نیز شیوه خاص کاشیکاریهای شیرازی درچنان سطح والائی است که سالیان متمادی هنروران و استادان دیگر شهرها را به راه تقلید کشانده است.
نقش و نگارسقف به شیوه قاجار که به مرجووک معروف است مدتها درتهران و دیگر شهرها متداول بوده است.
توسعه تدریجی و آرام شیراز باافول ستاره قاجار ادامه یافت. تجدد باهنر این شهرآمیخت و بناهای تازه و خیابان‌های جدید سیمای این شهرهنرو تاریخ را دگرگون ساخت. بناهای نو بنیاد شیراز بسیارند ساختمان جدید آرامگاه سعدی به سال 1331 تجدید بنای آرامگاه حافظ به سال 1314 بیمارستان نمازی، باغ ملی، موزه شیرازو دانشگاه جزئی ازمجموعه شیراز نوین اند. و شهرشعرو گل سرخ که بقول حافظ خال رخ هفت کشورو کان حسن و معدن لب لعل بود، با این پشتوانه بی‌گمان شهر آینده است. 

از مجموعه گزارش های
باقی مانده از زنده یاد رحمان هاتفی
   


 

کشف تمدن درخشان 5470 ساله در جنوب ایران

 تپه یحیی

 تپه یحیی که 18 متر ارتفاع دارد در 24 کیلومتری جنوب کرمان واقع شده است. تاریخ این تپه از زمان حجر شروع می شود و به عصر ساسانیان ختم می گردد.

سراورل اشتاین اولین کسی بود که تشخیص داد ناحیه جنوب شرقی ایران انباشته از آثار تمدن مهم ماقبل تاریخ است. معذالک تا 1967 درباره ی این تپه تحقیقاتی به عمل نیامده بود، تا اینکه در سال مذکور اداره باستان شناسی ایران با همکاری باستان شناسان هاروارد به کاوش در این ناحیه پرداختند.

دکتر لمبرگ گارلوفسکی رییس هیات حفاری تپه یحیی نوشته است که مهم ترین کشف، پیدا کردن یک ساختمان دولتی بوده است که 5 اطاق بزرگ داشته و در آن الواحی پیدا شده که بعضی سفید بوده است. الواح مذکور با خط تصویری و نیمه تصویری نوشته شده و می رساند که در 5 هزار سال قبل مردم این منطقه دارای تمدن پیشرفته بوده و به خط آشنایی داشته اند.

تمدن این ناحیه نشان می دهد که همزمان با تمدن های آسیای غربی در جنوب شرقی ایران، جوامع متمدن و پیشرفته ای زندگی می کرده اند. قدیمی ترین آثار و بقایای سکونت انسان که در این ناحیه به دست آمده عبارتند از قطعات استخوان، سنگ چخماق و ظروف سفالی ناهموار که از گل پخته درست شده است و با دست به آنها شکل داده اند.

در میان استخوان حیوانات که از آن دوره باقی مانده است، استخوان غزال و گوسفند و بز دیده می شود. در دوران بعد که تمدن پیشرفته تر است به مصنوعات فلزی و اشیاء ساخته شده از مس و مفرغ برمی خوریم که می رساند در این دوره به ذوب فلزات آشنایی داشته و می توانسته اند حداکثر حرارت را برای ذوب فلز ایجاد کنند.

در دوران بعدی که مربوط به 3500 سال قبل از میلاد است آثار خط در این منطقه پیدا شده و در یکی از اطاق های مکشوفه 84 لوحه گلی به دست آمده که شش لوحه آن دارای نوشته است و مجموعا 17 سطر می باشد. تا زمان کشف این لوحه ها در تپه یحیی، لوحه های معروف و شناخته شده مربوط به دوران عیلامی ها بوده، ولی لوحه های اخیر قدیمی تر است.

سبک معماری در این دوره کامل تر از ادوار گذشته است و هر ساختمان دارای دو اطاق بزرگ و چند اطاق کوچک است که از گل و خشت ساخته شده و در بعضی از اطاق ها خمره هایی که حاوی مقداری غله بوده به دست آمده است.

در این دوره ظروف ساخته شده از سنگ صابون با تزیینات هندسی به دست آمده که بسیار جالب است و با به دست آمدن مقدار زیادی از سنگ های صابونی به نظر می رسد که این منطقه مرکز عمده تجارت سنگ صابون بوده است.

در حفاری های تپه یحیی آثار و مدارک ارزنده ای مربوط به دوران ماقبل تاریخ و ادوار تاریخی از قبیل سفال و اشیاء سنگی به دست آمده است که با آثار مکشوفه در شهر سوخته ی سیستان، چاه حسینی در بمپور و دشت لوت شباهت دارد و می رساند که در هزاره ی سوم قبل از میلاد این نواحی با یکدیگر ارتباط داشته اند.

آثار پیدا شده به خصوص الواح گلی که نمودار پیدایش خط در این منطقه است، تپه یحیی را یکی از مراکز مهم تمدن ایران باستان معرفی کرده است.

نوشته های لوحه های گلی با آزمایش بر روی مواد آلی با روش کربن 14 مربوط به 3560 سال قبل است. و از لحاظ قدمت نظیر ندارد و قدیمی ترین نوشته ها تا کنون شناخته شده.

از لحاظ اهمیت آثار به دست آمده، دانشمندان و کارشناسان زیادی به مطالعه ی این آثار پرداخته اند. از جمله :

پروفسور رونالد تایلکوت Prof.Ronald.Tylecote  درباره مفرغ تپه یحیی

دکتر رادمیر پلاینر Dr.Radomir.Pleiner درباره آهن و فلزات دیگر

دکتر فرد ماستن  Dr.Fred.Maston درباره سرامیک و سفال

پروفسور آلور Prof.Alur درباره استخوان و ذغال

دکتر ریشارد فرای Dr.Richjard.Frye درباره متون خطی

 قدیمی ترین نشانه های سکونت انسان ها در تعداد زیادی خانه های کوچک خشتی به دست آمده که مربوط به نیمه هزاره ی پنجم قبل از میلاد است و به نظر می رسد که ورود به اطاق از طریق روزن سقف انجام شده است.دیوار از خشت هایی است که در آفتاب خشک شده و وجود قطعاتی از نی و حصیر نشانه ای از سقف های فروریخته است. اشیا مفرغی مکشوفه در تپه یحیی می رساند که فلزکاران قادر بوده اند برای گداختن سنگ های معدنی حرارت زیادی ایجاد کنند. این حفاریات معرف سکونت انسان در ادوار مختلف بوده که قدیمی ترین آثار آن مربوط به 4500 سال قبل از میلاد و آخرین دوران آن مربوط به دوران اشکانیان و ساسانیان است. برگرفته از : تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران قبل از اسلام (دکتر احمد تاج بخش 

 

 

 

  

 

 

  

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 



                                                  مناطق باستانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد