گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

آذربایجان را تنها نگذاریم




قلم در دست من می لرزد از تاب ِ سخن امشب

سرِ اندیشه پردازی نمی آید زمن امشب


صدای مرغ شب,در ناله های باد می پیچد

ز بس بوی غریبی ها,برآید از چمن امشب


مرا دیوانه باید گفت,با این گریه سنگین

به حالم شمع می خندد,بحالِ سوختن امشب


ندایم آنچنان پیچد در این گنبد که پنداری

ز کوهِ روزگار آید صدای ِ کوهکن امشب


ردایم عشق و کفشم صبر و راهم بی سرانجامی

ندانم چون بیارامم درون پیرهن امشب


چنان بریان شدم,بر آتش آشفته بختیها

که هردم همچو نی دارم,نوائی دل شکن امشب


غم از من,گریه از من,ناله آوارگی از من

تو هم ای مرغ شب بیدار شو,بانگی بزن امشب


تو ای بمب افکن تقدیر,پاورچین بیا شاید

به بال باد بنویسیم تاریخ وطن امشب


هوا تاریک تر از شب ز آهِ بینوایان شد

افق رنگین کمان بندد ز اشکِ مرد و زن,امشب





آمدن رستم نزدیک شاه مازندران به پیغمبری...با آوای فریما

آمدن رستم نزدیک شاه مازندران به پیغمبری...

بروید به صفحه شاهنامه خوانی