گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

گفتگوی قلم من...

فرهنگی ادبی.اجتماعی .ملی

دور هم اجتماعی

سلام دوستان! 

چند روز پیش پدرم به من کاغذی نشون داد که یه نامه بود.یه نامه از یه پسر کوچولو به یه دختر کوچولو...یه نسخه پرینت گرفته شده که دست به دست تو اداره پدرم چرخیده بود .حالا منم برای شما تایپش کردم تا بخونینش و نظر بدید.. 

 

به نام خدا 

سلام پریسا 

پریسا چرا دیروز نیامدی توی کوچه با من بازی کنی.پریسا من یک عروسک برای تو خریدم و به مامانم گفتم که میخواهم با پریسا عروسی کنم ولی مامانم میگوید تو هنوز کوچولو هستی و هر وقت که بزرگ شدی و رفتی دانشگاه با پریسا عروسی کن ولی من هنوز کلاس سوم هستم.مامانم میگوید پریسا هم باید برود دانشگاه و دکتر بشود.ولی داداش ناصر میگوید دخترها وقتی میروند دانشگاه با یک پسر دیگر دوست میشوند.پریسا تو هیچوقت نرو دانشگاه چون اگر تو بروی دانشگاه با یک پسر دوست میشوی و دیگر من را دوست نداری و من هم میروم سیگار میکشم و متاد میشوم و می میرم.                                      امضاع شایان 

 

اولش کلی خندیدم ولی پس از اون رفتم تو فکر..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد